جستجوی این وبلاگ

۱۳۸۸ آبان ۶, چهارشنبه

چاره دل شکسته ؟

 


چند روز پیش دیدن یکی از دوستانم رفته بودم . متاسفانه زیاد حالش خوب نبود. وقتی حالش را پرسیدم شروع کرد به صحبت کردن. حرفهایی گفتم و حرفهایی شنیدم. درآخر هم از اینکه نتوانستم لا اقل دلداری اش بدهم ناراحت شدم.


سعی می کنم حرفهایی که بین مان رد و بدل شده بود را برایتان بازگو کنم. نمی دانم چرا؟  فکر کنم برای کسانی که این حالت را تجربه نکرده اند غم انگیز  باشد اما برای کسانی که تجربه کرده اند فقط زخم کهنه قلبشان را که  زیر خاکستر بی تفاوتی پنهان کرده اند را تازه کند.


دوستم:  هیچ چیز بیشتر ازین دل آدم را نمی شکند که حرفهای راست کسی که نامش قسم ات بود, دروغ باشد.


گفتم: شاید در تقدیر تو این بوده که فردی که لیاقتت را ندارد را بشناسی اما وقتی همراه واقعی زندگی ات را یافتی قدرش را بهتر می دانی.


دوستم : چاره قلب شکسته چیست؟ از بس گریه کردم که قلبم درد گرفته .


گفتم : درد های ناشی از  جراحت های فیزیکی را می شود با دارو و دکتر برطرف کرد اما جراحتی که قلب بر میدارد احتیاج به زمان دارد. گذر زمان مرهم درد قلب شکسته است. پس صبر کن. تفاوت بین واقعیت و حقیقت این است. واقعیت : که دلت شکسته است و حقیقت:  این است که دوباره این دل مثل آتش زیر خاکستر شعله می کشد. پس سعی کن واقعیت را قبول کنی و به حقیقت برسی.


دوستم: یک حس حسادتی تمام وجودم را می سوزاند, تمام شخصیتم زیر سوال رفته, غرورم شکسته .


گفتم: تو قبل از او هم برای خودت شخصیت داشتی. چرا فکر می کنی حالا که او رفته شخصیتی برایت نمانده؟ غرورت همراهت هست , همراه شخصیتت, اما در سایه دلبستگی هایی که به او داشتی پنهان شده. گفتم: غرور شخصیتت رو پیدا کن, آنوقت آن حسادتی که گفتی خودش از بین می رود.


دوستم: تنهایی آنقدر سخت است که بار زندگی روی شانه هایم سنگینی می کند. فکر می کنم که هر لحظه شاید از پا بیفتم.


گفتم: می دانم که بدترین نوع تنهایی این است که دور و برت شلوغ باشه اما بازم احساس تنهایی کنی. اما با این حال  میتوانی دوستی برای خودت انتخاب کنی که تنهاییت را با او پر کنی.


یک دوستی که برایت دلسوزی نکند بلکه کسی که تنهایی ات را وقتی با او قسمت می کنی نصف بار سنگینی که روی شانه هایت سنگین می کند  را کم کند . یک دوست منطقی که بتوانی راحت با او حرف بزنی نه یک دوستی که فقط سری تکان می دهد و شاید قطره ای اشک و می رود دنبال زندگی اش.  پیدا کردن این نوع دوست زیاد سخت نیست, خیلی از آدمها هستند که در نزدیکی ات هستند. کافی است چند لحظه فکر کنی.


دوستم: زندگی که اجبار نیست. می خواهم دیگر نباشم, وقتی دلیلی برای ادامه دادن نیست.


گفتم: چرا فکر می کنی که دلیل زندگی تو باید دیگران باشند؟ چرا نباید دلیل این زندگی خودت باشی؟ چرا خودت را محکوم میکنی؟ سعی کن شخصیتت را پیداکنی و زندگی را از نو بسازی. اگر میدان زندگی را خالی کنی ضعف تو را نشان می دهد .  بجای اینکه برای خودت دل بسوزانی و خودت را محکوم به نیستی کنی دلت برای کسانی بسوزد که تو را به ثمر رسانند. جواب زحمات آنها این نیست. زندگی فقط نتیجه تصمیماتی که میگیری هست, تصمیماتی که در قبال اتفاقات زندگی میگیری زندگی ات را شکل می دهد. حال تصمیم با تو هست که بمانی یا بی مبارزه بروی.


وقتی این جملات آخر را برایش گفتم قطرات اشک از گوشه چشمانش سرازیر می شد.حالت چشمانش طوری بود که  انگار که چیزی نشنیده. سرش را روی زانوهایش گذاشت و با صدای بلند گریه کرد. میان هق هق گریه هایش گفت: من دوستش دارم می فهمی؟


هیچ حرفی نداشتم که بگویم.


صدای موزیک و هق هق گریه هایش در هم آمیخت در حالیکه اشک از چشمانم جاری بود آهسته زیر لب همراه خوانند ه موزیک می خواندم :


 


بيدل شده ام بهر دل تو
ساکن شده ام در منزل تو
نور دل ما روی خوش تو
بال و پر ما خوی خوش تو
اي طالع ما قرص مه تو
سايه گه ما موی خوش تو
نان بی تو مرا زهر است نه نان
هم آب منی هم نان منی
باغ و چمن و فردوس مني
سرو و سمن خندان منی
دل می نرود سوی دگران
چون رفته باشد سوی خوش تو
ور دل برود سوی دگران
او را بکشد روی خوش تو
ای مستی ما از هستی تو
غوطه گه ما جوی خوش تو
هم شاه منی هم ماه منی
هم لعل منی هم کان منی
خاموش شدم شرحش تو بگو
زيرا به سخن برهان منی
سلطان منی سلطان منی
اندر دل و جان ايمان منی
در من بدمی من زنده شوم
يک جان چه بود صد جان منی
سلطان منی سلطان منی
اندر دل و جان ايمان منی
در من بدمی من زنده شوم
يک جان چه بود صد جان منی

۷ نظر:

  1. براي اولين بار در ايران

    بزرگترين راز جذابيت

    آموزش گام به گام توسط بهترين آرايشگر هاي روز اروپا

    بدون نياز به هيچگونه ابزار

    چرا آرايشگاه ؟؟!! آرايشگر خودتان باشيد

    زيبا ترين و دلفريب ترين مو ها را داشته باشيد

    هميشه متفاوت و جذاب تر از ديگران خواهيد بود

    پاسخحذف
  2. سلام
    به نظر من خوب شاید اینا اون یکتای همتای هم نبوده اند. اگر بحث عشق است که از ریشه اشتباه است و اگر بحث دوست داشتن تنها است فکر می کنم ارزشش را ندارد که کسی که آدم اونو دوست داره یک عمر آدمو تحمل کنه
    البته من تا جایی که برداشت کرده ام نظر می دم شاید اصلاَ بحث اینا نبوده.
    به نظر من دو چیز در زندگی خیلی سخت است. سخت که چه عرض کنم ‘ وحشتناک است . و آن یکی اش" تحمل کردن" است و چیز دیگه که وحشتناکتر از این است" تحمل شدن " است. چون بحث لحظه نیست بحث عمر است.
    حرف شما خیلی متین است . لابد لایقت نداشته و خیلی خوش شانسه که این قضیه را متوجه شده اند وگرنه ممکن بود که برای همیشه پنهان بماند.
    بلاخره نکته ی خیلی خوبی که در این داستان یافتم نصحیت شما بود که گفته بودید " دوست بی منت" منم موافقم ولی برخلاف شما عقیده دارم که یافتن یک دوست به معنی واقعی دوست سخت است . همان قضیه یافتن دوست سخت است و نگهداشتنش سخت تر و فراموش کردنش غیر ممکن .
    به نظر من کسی که بتواند در خلوت ترین لحظه یک شخص و در تنهایی ترین نقطه از گوشه’ تنهایی اش بتواند وارد شود و شریک شود ازشش از هر پیوندی بیشتر است.
    ببخشید قاطی پاتی نوشتم ... آخه یک بار یک متن کلان نوشته کرده بودم ولی وقتی که دکمه ثبت را زدم گفت که کد را اشتباه وارده کرده اید. خدا کند ه اینبار ایطو نشه
    در ضمن نظر قبلی رو بیخیال

    پاسخحذف
  3. سلام چرا دیر دیر اپدید میکنی؟
    چند مدت است که این صفحه خاک میخوره.

    پاسخحذف
  4. سلام
    اولا که به این آقای مراهیم بگم که مراحم نه مراهیم!تو برو سواد خودت که خاک گرفته را آپدید کن
    حالا که خیالم راحت شدکه حال یکی را گرفتم بگم که این آقای علیزاده عجب حالیشه ها؟نه راست نمیگم؟
    مطلب جالبی نوشتی
    به دوستت از قول من بگو که اگر دوستش دارد رهایش کند به خدا بسپاردش اگر که به قول تو لایق هم بودند خدا او را بر میگرداند
    اگر هم نه به خاطر دعاهای صادقانه ای که میکند خداوند جای او را برایش پر میکند
    هیچ غروری هم شکسته نشده دوست داشتن یک شجاعت است آن هم اگر بی منت و توقع باشد که دیگر چه شود!!!

    پاسخحذف
  5. اووو خوار
    دیوال از دیوال ازمه کده پغجتر ندیدی ؟ قولوخ پورته موکونی؟

    پاسخحذف
  6. سلام
    کسی را دوست داری طوریکه برش ایمان پیدا میکنی ، ............ میفهمی سر کار بودی و فقط از تو سواستفاده میکرده، سعی میکنی فراموشش کنی اما هر چند وقت پیدایش مشه ، چیزی که آدم را میسوزانه او احساس است که در وقتهایی که او تورا جوک کرده بود تو فکر میکردی چقدر خوشحالی. در این مدت چقدر توهینت کرده باشه اما تو انقدر چشمهایت بسته بوده که هیچی ندیدی و وقتی که بالاخره میبینی و میخواهی ازی فریب بیرون بیایی ، میبینی چیزی از روحت هم نمانده ، تحقیر شدن از طرف کسی که به او اعتماد داری آنقدر خوردت میکننه که مدتها طول مکشه تا دوباره به اعتماد کردن فکر کنی. و میفهمی؟ در آخر طوری رفتار کنه که انگار تو مقصر بودی و تو ساعتها روزها و ماهها هرلحظه به ای فکر باشی که تو کجا را اشتباه کردی چه کمبودی داشتی که نخواستت. و وقتی که به خودت میایی میبینی 5 سال از عمرت را هدر داده ای.
    تمام تو ها را من کن!

    پاسخحذف
  7. سلام دوباره
    طاهره عزیزم بیشتر ازو چیزی که فکر کنی کمکم کردی.همیکه تنهایم نگذاشتی و سر میزدی خودش خیلی ارزش داشت. بعد از 5سال آدم از خو بیدار شه کمی اذیت مشه نه؟!! یادم نبود که هیچ وقت ازت تشکر نکردم بخاطر او روزها بخاطر بعد از اولین جلسه تمرین الجبر و به خاطر بودنت در برلین در او لحظه!!! دوستت دارم و دوستیت برایم خیلی باارزش است.

    پاسخحذف