چند وقتی است که خیلی گرفتاریم زیاد شده بود. فوت نابهنگام شوهر خواهرم باعث شوکه شدنم شد و تحمل داغدار شدن خواهر زاده هایم خیلی برایم سخت بود.
درگیری های کاری هم به گرفتاری هایم اضافه شد. ختم پروژه تحقیقاتیمان، ارائه پروژه، جلسه... و باز همزمان شروع پروژه جدید باز هم جلسه و بررسی جوانب ...
تازه امروز، گوش شیطان کر، چند لحظه ای وقت پیدا کردم که باز سر بزنم به وبلاگم و باز هم بنویسم. اما در حین گرفتاری چیزهایی یاد گرفتم و فهمیدم که همیشه در ذهنم خواهد ماند.