جستجوی این وبلاگ

۱۳۸۸ بهمن ۱۰, شنبه

صدای بی صدایی

هر روز صبح وقتی هوا روشن می شود تا نزدیک ساعت 10 صبح مجبورم همراه پدر کنار سرک استاد شوم و چشم به راه مبلغی ناچیز باشم که رهگذران به دست من یا پدر می دهند. وقتی کسی خیره نگاهم می کند از شدت خجالت خودم را بیشتر در چادر کهنه و سیاهم می پوشانم. از نگاه کردن به رهگذران امتناء می ورزم و به کف سرک چشم می دوزم. زمستان سرمای طاقت فرسا، باد سرد، برف و باران به کفش های پاره ام نهیب می زند.  انگار که باد زمستانی مستانه قهقه میزند و مرا به مبارزه می طلبد. برف از لابلای پاره گی کفشم به داخلش سرک می کشد و انگار که از سوزش پاهایم لذت می برد.


مرد ساندویچ فروشی که کنار سرک ساندویچ می فروشد، و من درحالیکه بیشتر از یک شبانه روز می شود که لب به غذا نزدم بوی مطبوع وساندویج معده ام را به شدت تحریک می کند. مرد ساندویچ فروش گاهی برآورنده آرزویم می شود و به ما ساندویچ میدهد.


پدر در حالیکه دستش همیشه روی شانه ام سنگینی می کند، گاهی زمزمه می کند که خیرات بدین اما صدایش را غیر از من که در کنارش ایستاد هستم هیچ کس نمی شنود.


مردی که گاری اش پر از مالته و سیب است در چند قدمی ما قرار دارد. دخترکی هم سن و سال خودم در حالیکه دستش در دست پدرش بود از کنارمان گذشت. صدایش را شنیدم که گفت:


-          بابا جان مالته بخر.


-         باشد، جان بابا الان برایت مالته می خرم.


مرد دستش را داخل جیبش برد و یک دسته پول از جیب اش در آورد. در عمرم اینقدر پول را یکجا ندیدم. بی اختیار به پدر خودم نگاه کردم. قدم از شانه اش پایین تر بود وبرای دیدن صورتش سرم را بالا می گرفتم. چشمانش، به جای چشم، پوست اطراف چشمانش در داخل حفره چشمانش مچاله شده بود. سرم را بی اختیار پایین انداختم و به آسفالت سیاه سرک خیره شدم.


-         بگیر!


 این کلمه در روز چند بار می شنیدم ازبس سرم را پایین می گرفتم متوجه نمی شدم که کسی برایم پول میدهد و برای جلب توجه ام این کلمه را استفاده می کردند تا من سرم را بالا بگیرم. دختر جوانی  ده روپیه به کف دستم گذاشت.  او را تقریبا هر روز می بینم. چند دقیقه ای لب سرک ایستاد می شود ومنتظر موتری میشود که سوارش شود.


در نزدیکی ما پیرمردی گدایی بود که روی زمین می نشست و با صدای بلند فریاد میزد که


-         خیرات بدین.


عابران بی اعتنا از کنارش می گذشتند.


من هم گدا هستم. با پدر کورم گدایی می کنم. کنار سرک فقط ایستاد میشوم اما خجالت می کشم که به شیوه گدایان دستانم را دراز کنم یا با صدای بلند توجه دیگران را جلب کنم که خیرات بدین.


دیروز همان گدای پیر با من و پدر دعوا کرد که چرا کارو بارش را کساد کردیم باید جایمان را تبدیل کنیم. پدر  در مقابل لحن تنداش هیچ نگفت. و امروز دیگر از آن مرد اثری نیست مثل اینکه او تصمیم گرفته جایش را تبدیل کند.

۱۵ نظر:

  1. بسیار زیبا به تصویر کشیده بودین زندگی هین است دیگه
    یاد این شعر افتادم
    اگر دستم رسد بر چرخ گردون
    ازاو پرسم که این چون است وآن چون
    یکی را داده ای صد ناز و نعمت
    یکی را قرص جو آلوده در خون

    پاسخحذف
  2. هموطن گرامی ! ضمن تقديرازنوشته های زيبا وپرمعنای شما ... ازشما دعوت ميکنيم که آخرين اخباروحوادث مسيرمهاجرت هموطنان ما به کشوراستراليا ونيزچگونگی اخذ ويزای کشوراندونزيا را دروبلاگ مابخوانيد درصورت تمايل وجهت اطلاع رسانی بيشتربرای هموطنان خواهشمنداست که وبلاگ مارابه نام مهاجرت به استراليا لينک نماييد.منتظرقدم های سبزشما دروبلاگ هستيم .موفق باشيد

    پاسخحذف
  3. .......*I♥U*..............*I♥U*.......
    ...*I♥U**I♥U*.....*I♥U**I♥U*....
    .*I♥U*....*I♥U*.*I♥U*....*I♥U*..
    .*I♥U*.........*I♥U*..........*I♥U*..
    ..*I♥U*.............ســلام ....*I♥U*..
    ...*I♥U*..........اپـــــم.......*I♥U*...
    ......*I♥U*...منتظـــــرم......*I♥U*......
    ........*I♥U*...............*I♥U*........
    ...........*I♥U*.......*I♥U*...........
    ..............*I♥U**I♥U*..............
    ..................*I♥U*.................
    .......آسمان افغانستان............

    پاسخحذف
  4. سلام نویسنده ی گرامی!
    حقیقتی تلخ در جملاتی زیبا و قابل تحسین است....
    خواهر کوچک تان..

    پاسخحذف
  5. السلام و علیک یا زینب کبرا

    کاروان خاطرات، بازگشته است از جایی که چهل روز گذشته است از ماتم‏های سرخ، از عطش‏های پرپر شده.
    این آتشیادها، چهل روز چون اسبان تاخته‏اند بر پیکر صبر آنان.
    بازماندگانِ حادثه تیغ و تاول، رسیده‏اند به نقطه‏ای از آغاز؛ به نگاه‏های در خون شناور، به گلوهای بریده شده در دلِ تشنگیِ دشت.

    اربعین! به یاد روشنیِ شما شمع‏گونه می‏سوزیم و گریه سر می‏دهیم برای فاصله‏های خود و زجرهای شما.
    خوشا زندگی در این گریستن و مردن‏های پیاپی!
    خوشا گریستن برای داغ‏های زینب علیهاالسلام ، برای مصیبت‏های سجاد علیه‏السلام ، برای بی‏تابی بچه‏های آسمان!

    ................................................
    تنهــا نه چهــــل روز اربعیــنی باشـــــیم
    بایــد تمــام عمـــــــــر حسینـــی باشیم
    ................................................

    سلام خانم شریفی.
    چهلمین روز پرپرشدن شقایق های فاطمه را به پیشگاه ولی عصر آقا امام زمان و شما دوست داران اهلبیت تسلیت عرض میکنم.

    راستی وبلاگ با محتوایی دارید. حکایت دردناک دختر و پدر گدا را خواندم.
    احساس پاک و بی آلایش بشر دوستی ات ستودنی است.
    به امید روزی که یگانه منجی انسانها مهدی فاطمه بیاید و این بدبختی هاو... پایان یابد.
    به امید ظهور ..........................................................................یاعلی مدد

    پاسخحذف
  6. سلام عزیزم
    خیلی جالبه و جالبتر اون دختر جوان است که هر روز منتظر موتر می ایستد شاید او هم مثل شما چشم بینایی دارد که دردها را به این زیبایی میبیند. خیلی قشنگ مینویسی من همیشه از نوشته هایت گرچه اکثرشان غم انگیز است استفاده میکنم اغلب ادم را به فکر میاندازد خیلی جالبه . اما این تکدی گری هم از خودش داستانی دارد ادم نمیتواند درباره دردهای جامعه راحت و سرسری نظر بدهد اما دعای من اینه که ای کاش همه چیز خوب بشه و خوشبختی سراسر دنیا را بگیرد که میگیرد این وعده الهی است

    پاسخحذف
  7. salam weblogat kheli ziba hast omidwaram ke behtar az ham shawad mofaq bashi bye

    پاسخحذف
  8. سلام
    یک عکس گذاشتم
    ببین و نظر بده
    لینک یک کلیپ از یوتویب را هم برایتان راهی کردم به ایمیلتان
    نگاه کنید

    پاسخحذف
  9. Salam , rastesh ahli shero shaeyri nistam amma dar kol ziba va ba edrak naveshtin ,,So nice God bless you and i Pray your success , dear

    پاسخحذف
  10. سلام دوست عزيز
    باعرض معذرت بخواطر دیر ثبت شدن وبلاگ شما در فهرست هزاره پیوند
    وبلاگ شما با عنوان(ستاره ي قطبي من)به شماره 712در فهرست هزاره پيوند به ثبت رسيد
    اميد وارم شما هم با ما همکاري کنيد.
    براي گسترش هرچه بيشتر ارتباط بين هزاره هاي سراسر جهان،لطفا اين کد را در قسمت تنظيمات وبلاگ تان در قسمت که براي کد ها تعين شده جاسازي کنيد و يا اين که در قسمت آخر کد هاي قالب وبلاگ تان بگزاريد
    تشکر از شما

    " مدريت هزاره پيوند"

    <a href="http://hzarepayvand.blogfa.com/page/hp.aspx" target="_blank"><img src="http://www.blogfa.com/photo/h/hzarepayvand.jpg" border="0" alt="مرکزوبلاگ وسايتهاي هزارگي"></a>

    پاسخحذف
  11. سلام بر خواهر عزیزم خانم شریفی
    حتما بیا وگر نه خیلی ازت دلخور میشم


    با یک دوبیتی جدید(به مناسبت (8مارچ)روز جهانی زن
    دختر قالینباف)بروزم
    منتظر قدمهای شما هســـــــــــــــــــتم

    پاسخحذف
  12. سلام طاهره جی
    کجاستی؟؟؟؟؟
    دلتنگتانیم بیایید و به روز کنید

    پاسخحذف
  13. سلام
    قالب قبلی کو؟
    اون بهتر بود
    نکنه از تبلیغاتش ناراحت شدید؟
    میشه مثل همان قالب طراحی کرد یا پیدا کرد

    پاسخحذف
  14. سلام
    تبليغ رايگان وبلاگ ها . سايت ها
    امکان درج آگهي به صورت ويژه و رايگان
    امکان درج تصوير براي اگهي خود
    امکان درج لينک به صورت رايگان
    صفحه کاملا اختصاصي براي معرفي وبلاگها و سايت ها
    بدون محدوديت در زمان اگهي
    منتظر حضور شما هستيم
    ............................
    همچنين در صورت موافقت با تبادل لينک مار ابا نام تبليغات رايگان پارسيان لينک کنيد و نام و ادرس خود را براي ما ارسال نماييد تا شما را لينک کنيم
    ستاره

    پاسخحذف