هر روز صبح وقتی هوا روشن می شود تا نزدیک ساعت 10 صبح مجبورم همراه پدر کنار سرک استاد شوم و چشم به راه مبلغی ناچیز باشم که رهگذران به دست من یا پدر می دهند. وقتی کسی خیره نگاهم می کند از شدت خجالت خودم را بیشتر در چادر کهنه و سیاهم می پوشانم. از نگاه کردن به رهگذران امتناء می ورزم و به کف سرک چشم می دوزم. زمستان سرمای طاقت فرسا، باد سرد، برف و باران به کفش های پاره ام نهیب می زند. انگار که باد زمستانی مستانه قهقه میزند و مرا به مبارزه می طلبد. برف از لابلای پاره گی کفشم به داخلش سرک می کشد و انگار که از سوزش پاهایم لذت می برد.
مرد ساندویچ فروشی که کنار سرک ساندویچ می فروشد، و من درحالیکه بیشتر از یک شبانه روز می شود که لب به غذا نزدم بوی مطبوع وساندویج معده ام را به شدت تحریک می کند. مرد ساندویچ فروش گاهی برآورنده آرزویم می شود و به ما ساندویچ میدهد.
پدر در حالیکه دستش همیشه روی شانه ام سنگینی می کند، گاهی زمزمه می کند که خیرات بدین اما صدایش را غیر از من که در کنارش ایستاد هستم هیچ کس نمی شنود.
مردی که گاری اش پر از مالته و سیب است در چند قدمی ما قرار دارد. دخترکی هم سن و سال خودم در حالیکه دستش در دست پدرش بود از کنارمان گذشت. صدایش را شنیدم که گفت:
- بابا جان مالته بخر.
- باشد، جان بابا الان برایت مالته می خرم.
مرد دستش را داخل جیبش برد و یک دسته پول از جیب اش در آورد. در عمرم اینقدر پول را یکجا ندیدم. بی اختیار به پدر خودم نگاه کردم. قدم از شانه اش پایین تر بود وبرای دیدن صورتش سرم را بالا می گرفتم. چشمانش، به جای چشم، پوست اطراف چشمانش در داخل حفره چشمانش مچاله شده بود. سرم را بی اختیار پایین انداختم و به آسفالت سیاه سرک خیره شدم.
- بگیر!
این کلمه در روز چند بار می شنیدم ازبس سرم را پایین می گرفتم متوجه نمی شدم که کسی برایم پول میدهد و برای جلب توجه ام این کلمه را استفاده می کردند تا من سرم را بالا بگیرم. دختر جوانی ده روپیه به کف دستم گذاشت. او را تقریبا هر روز می بینم. چند دقیقه ای لب سرک ایستاد می شود ومنتظر موتری میشود که سوارش شود.
در نزدیکی ما پیرمردی گدایی بود که روی زمین می نشست و با صدای بلند فریاد میزد که
- خیرات بدین.
عابران بی اعتنا از کنارش می گذشتند.
من هم گدا هستم. با پدر کورم گدایی می کنم. کنار سرک فقط ایستاد میشوم اما خجالت می کشم که به شیوه گدایان دستانم را دراز کنم یا با صدای بلند توجه دیگران را جلب کنم که خیرات بدین.
دیروز همان گدای پیر با من و پدر دعوا کرد که چرا کارو بارش را کساد کردیم باید جایمان را تبدیل کنیم. پدر در مقابل لحن تنداش هیچ نگفت. و امروز دیگر از آن مرد اثری نیست مثل اینکه او تصمیم گرفته جایش را تبدیل کند.
بسیار زیبا به تصویر کشیده بودین زندگی هین است دیگه
پاسخحذفیاد این شعر افتادم
اگر دستم رسد بر چرخ گردون
ازاو پرسم که این چون است وآن چون
یکی را داده ای صد ناز و نعمت
یکی را قرص جو آلوده در خون
هموطن گرامی ! ضمن تقديرازنوشته های زيبا وپرمعنای شما ... ازشما دعوت ميکنيم که آخرين اخباروحوادث مسيرمهاجرت هموطنان ما به کشوراستراليا ونيزچگونگی اخذ ويزای کشوراندونزيا را دروبلاگ مابخوانيد درصورت تمايل وجهت اطلاع رسانی بيشتربرای هموطنان خواهشمنداست که وبلاگ مارابه نام مهاجرت به استراليا لينک نماييد.منتظرقدم های سبزشما دروبلاگ هستيم .موفق باشيد
پاسخحذف.......*I♥U*..............*I♥U*.......
پاسخحذف...*I♥U**I♥U*.....*I♥U**I♥U*....
.*I♥U*....*I♥U*.*I♥U*....*I♥U*..
.*I♥U*.........*I♥U*..........*I♥U*..
..*I♥U*.............ســلام ....*I♥U*..
...*I♥U*..........اپـــــم.......*I♥U*...
......*I♥U*...منتظـــــرم......*I♥U*......
........*I♥U*...............*I♥U*........
...........*I♥U*.......*I♥U*...........
..............*I♥U**I♥U*..............
..................*I♥U*.................
.......آسمان افغانستان............
سلام نویسنده ی گرامی!
پاسخحذفحقیقتی تلخ در جملاتی زیبا و قابل تحسین است....
خواهر کوچک تان..
السلام و علیک یا زینب کبرا
پاسخحذفکاروان خاطرات، بازگشته است از جایی که چهل روز گذشته است از ماتمهای سرخ، از عطشهای پرپر شده.
این آتشیادها، چهل روز چون اسبان تاختهاند بر پیکر صبر آنان.
بازماندگانِ حادثه تیغ و تاول، رسیدهاند به نقطهای از آغاز؛ به نگاههای در خون شناور، به گلوهای بریده شده در دلِ تشنگیِ دشت.
اربعین! به یاد روشنیِ شما شمعگونه میسوزیم و گریه سر میدهیم برای فاصلههای خود و زجرهای شما.
خوشا زندگی در این گریستن و مردنهای پیاپی!
خوشا گریستن برای داغهای زینب علیهاالسلام ، برای مصیبتهای سجاد علیهالسلام ، برای بیتابی بچههای آسمان!
................................................
تنهــا نه چهــــل روز اربعیــنی باشـــــیم
بایــد تمــام عمـــــــــر حسینـــی باشیم
................................................
سلام خانم شریفی.
چهلمین روز پرپرشدن شقایق های فاطمه را به پیشگاه ولی عصر آقا امام زمان و شما دوست داران اهلبیت تسلیت عرض میکنم.
راستی وبلاگ با محتوایی دارید. حکایت دردناک دختر و پدر گدا را خواندم.
احساس پاک و بی آلایش بشر دوستی ات ستودنی است.
به امید روزی که یگانه منجی انسانها مهدی فاطمه بیاید و این بدبختی هاو... پایان یابد.
به امید ظهور ..........................................................................یاعلی مدد
سلام عزیزم
پاسخحذفخیلی جالبه و جالبتر اون دختر جوان است که هر روز منتظر موتر می ایستد شاید او هم مثل شما چشم بینایی دارد که دردها را به این زیبایی میبیند. خیلی قشنگ مینویسی من همیشه از نوشته هایت گرچه اکثرشان غم انگیز است استفاده میکنم اغلب ادم را به فکر میاندازد خیلی جالبه . اما این تکدی گری هم از خودش داستانی دارد ادم نمیتواند درباره دردهای جامعه راحت و سرسری نظر بدهد اما دعای من اینه که ای کاش همه چیز خوب بشه و خوشبختی سراسر دنیا را بگیرد که میگیرد این وعده الهی است
salam weblogat kheli ziba hast omidwaram ke behtar az ham shawad mofaq bashi bye
پاسخحذفسلام
پاسخحذفیک عکس گذاشتم
ببین و نظر بده
لینک یک کلیپ از یوتویب را هم برایتان راهی کردم به ایمیلتان
نگاه کنید
Salam , rastesh ahli shero shaeyri nistam amma dar kol ziba va ba edrak naveshtin ,,So nice God bless you and i Pray your success , dear
پاسخحذفسلام دوست عزيز
پاسخحذفباعرض معذرت بخواطر دیر ثبت شدن وبلاگ شما در فهرست هزاره پیوند
وبلاگ شما با عنوان(ستاره ي قطبي من)به شماره 712در فهرست هزاره پيوند به ثبت رسيد
اميد وارم شما هم با ما همکاري کنيد.
براي گسترش هرچه بيشتر ارتباط بين هزاره هاي سراسر جهان،لطفا اين کد را در قسمت تنظيمات وبلاگ تان در قسمت که براي کد ها تعين شده جاسازي کنيد و يا اين که در قسمت آخر کد هاي قالب وبلاگ تان بگزاريد
تشکر از شما
" مدريت هزاره پيوند"
<a href="http://hzarepayvand.blogfa.com/page/hp.aspx" target="_blank"><img src="http://www.blogfa.com/photo/h/hzarepayvand.jpg" border="0" alt="مرکزوبلاگ وسايتهاي هزارگي"></a>
سلام !
پاسخحذفبسیار داستان زیبا بود
سلام بر خواهر عزیزم خانم شریفی
پاسخحذفحتما بیا وگر نه خیلی ازت دلخور میشم
با یک دوبیتی جدید(به مناسبت (8مارچ)روز جهانی زن
دختر قالینباف)بروزم
منتظر قدمهای شما هســـــــــــــــــــتم
سلام طاهره جی
پاسخحذفکجاستی؟؟؟؟؟
دلتنگتانیم بیایید و به روز کنید
سلام
پاسخحذفقالب قبلی کو؟
اون بهتر بود
نکنه از تبلیغاتش ناراحت شدید؟
میشه مثل همان قالب طراحی کرد یا پیدا کرد
سلام
پاسخحذفتبليغ رايگان وبلاگ ها . سايت ها
امکان درج آگهي به صورت ويژه و رايگان
امکان درج تصوير براي اگهي خود
امکان درج لينک به صورت رايگان
صفحه کاملا اختصاصي براي معرفي وبلاگها و سايت ها
بدون محدوديت در زمان اگهي
منتظر حضور شما هستيم
............................
همچنين در صورت موافقت با تبادل لينک مار ابا نام تبليغات رايگان پارسيان لينک کنيد و نام و ادرس خود را براي ما ارسال نماييد تا شما را لينک کنيم
ستاره